زندگی نامه سردار شهید الیاس موحد

فرزند جاوید مکتب قرآن بود و به نماز ایستادنش دیدنی بود و قرآن خواندنش شنیدنی. او یکی از منتظران واقعی مهدی موعود (عج) و همیشه چشم انتظار ظهور حضرتش بود.

مادرش از او می گوید: ....

ادامه مــطلب
زندگی نامه شهید سید مهدی نجم السادات

شهید سید مهدی نجم السادات در سال 1341 در روز نیمه شعبان ( ولادت حضرت قائم (عج) )به دنیا می آید و به همین مناسبت نام او را مهدی می گذارند. او در خانواده ای متدین رشد کرده و از همان کودکی وارد مسجد می شود.

شهید نجم السادات با اولین آواهای مردم انقلابی همنوا می شود. پس از انقلاب نیز در سال 1359 به عضویت سپاه پاسداران در می آید. وی در دوران جنگ مسئولیت هایی ازجمله قائم مقام طرح و عملیات و مسئول محور در عملیات کربلای چهار و مسئول محور در عملیات کربلای پنج را داشته است.

شهید نجم السادات در دوران حضورش در جبهه چندین بار مجروح می شود ولی هر بار پس از مداوا به جبهه باز می گردد و سرانجام در 9 بهمن 1365 بر اثر ترکش بمب های خوشه ای دشمن به فیض شهادت نائل می گردد.

   

شهید نجم السادات: رزمنده ایستاده پشت دوشکا

زندگی نامه سردار شهید سعید درفشان

 

او به مرحله ای از اخلاص و کمال رسیده بود که ترس در وجودش معنا نداشت. شجاعتش زبانزد خاص و عام بود. وی را حمزه ی مسجد جزایری لقب دادند. از صورتش نور می بارید، هرکه او را می دید شیفته ی اخلاق نیکویش می شد. او خود را متعلق به همه ی قومیت ها می دانست.

....

 

ادامه مــطلب
زندگی نامه سردار شهید سید احمد رحیمی

نام: سید احمد

نام خانوادگی: رحیمی

نام پدر: سید محمدرضا

تاریخ تولد:3/1/1338

تاریخ شهادت:24/1/1361

محل شهادت: منطقه شرهانی

عملیات: والفجر1

دانشجوي شهيد سيد احمد رحيمي فرزند سيد محمد رضا در سوم فروردين 1338 درخانواده اي متدين، آگاه و هوشمند در شهر بيرجند پا به عرصه وجود نهاد در آغاز كودكي روانه مكتب خانه شد و قرآن را فرا گرفت تحصيلات ابتدايي را در دبستان حكيم نزاري، راهنمايي را در مدرسه راهنمايي شهيد مطهري و دبيرستان را در دبيرستان طالقاني بيرجند به اتمام رساند و در سال 1356 پس از شركت در آزمون سراسري در دانشكده پزشكي تهران پذيرفته شد و مشغول تحصيل گرديد. شهيد سيد احمد رحيمي از برجستگي هاي اخلاقي، هوش سرشار، قدرت فرماندهي و توان مديريتي فوق العاده اي بهره مند بود. همين امر باعث شد كه بسان ستاره اي نوراني در آسمان انديشه همشهريان خود همواره درخشان بماند و دوست و دشمن يك دل و يك زبان او را تحسين نمايند و شخصيت چند بعدي وي را بستايند. 

 پايبندي احمد به مباني اسلام و دلسوزي اش نسبت به محرومين موجب شد تا فعاليت مذهبي- سياسي اش را از همان دوران دبيرستان آغاز نمايد و اولين مبارزه علني ايشان در مسجد آيت الله آيتي بيرجند اتفاق افتاد، ايشان پس از پايان نماز مغرب و عشا طي سخراني مهيجي از وزير دربار وقت- اسد الله علم- به سختي انتقاد نمود و كساني را كه به ظاهر همراه با انقلابيون و در باطن جيره خوار دستگاه علم بودند مورد خطاب قرار داد و گفت: مردم براي افرادي كه گندمهاي اسدالله علم در منازلشان انبار شده ارزشي قايل نيستند. اين حركت باعث شد كه مأمورين ساواك ايشان را دستگير نمايند اما با هوشياري از زندان رهايي يافت، و از آن پس نامش در صحيفه ياران امام ثبت شد.

فعالیت ها در دانشگاه

سيد احمد در دانشگاه فعاليت هاي خود را به گونه اي شكل يافته دنبال كرد، ايشان كه از اعضاي اصلي انجمن اسلامي دانشكده پزشكي بودند در يكي از جلسات درس كه حجاب اسلامي از سوي استاد جامعه شناسي مورد انتقاد واقع شد و در ميان بهت و حيرت دانشجويان با استواري از جا بلند مي شوند و با شجاعت تمام از حجاب دفاع نمود و استاد را قانع مي سازند. اين دفاع جانانه و ساير سخنراني هاي ايشان در محيط دانشگاه باعث شد كه بسياري از دختران دانشجو به حجاب رو بياورند و حتي دختر يكي از سناتورهاي شاه كه همكلاس ايشان بود از سيد احمد تقاضا مي نمايد كه منابع بيشتري درباره حجاب در اختيار ايشان بگذارد.

قبل و بعد از پیروزی انقلاب

با وزيدن نسيم انقلاب سيد احمد به فعاليت هايش عليه ر‍ژيم وسعت بخشيد و براي انتقال اعلاميه هاي حضرت امام از تهران به بيرجند چهره و نوع پوشش خود را تغيير مي داد. او در راهپيمايي هاي تهران، مشهد و بيرجند حضوري چشمگير داشت و از نزديك شاهد تظاهرات خونين هفده شهريور در ميدان ژاله بود. با پيروزي انقلاب اسلامي و بازگشايي دانشگاه ها به ادامه تحصيل پرداخت. و با شخصيت هايي چون: آيت الله بهشتي، آيت الله مطهري و آيت الله مفتح رابطه اي نزديك داشت. چندي نگذشت كه در سيزده آبان ماه 1358 به همراه تعداد ديگري از از دانشجويان خط امام، لانه جاسوسي آمريكا را به تصرف درآورد. به اذعان دانشجويان او يكي از چهرههاي موفق فتح لانه جاسوسي بود و بارها به نمايندگي دانشجويان در تجمع مردم حضوريافت و به روشنگري پرداخت.

شهيد رحيمي به درخواست دادسراي انقلاب اسلامي بيرجند به اين شهرستان مراجعت نمود و مسئوليت فرماندهي سپاه پاسداران منطقه را پذيرفت و دوران خدمتش در سپاه مقارن بود با آغاز جنگ تحميلي، حركات كور منافقين، خيانت بني صدر، فعاليت تروريستهاي اقتصادي و فتنه انگيزهاي ملاكين غاصب. سه بار منافقين تصميم به ترور وي گرفتند: نقشه ها و كروكي منزل سيد احمد در يكي از خانه هاي تيمي به دست آمد. اما هر بار با عنايت خداوند از خطر محفوظ ماند. پس از كسب تكليف از محضر امام به عضويت شوراي سپاه منطقه 4 خراسان و سرپرستي واحد اطلاعات منصوب گرديد و خدمات ارزنده اي در اين راه به جاي گذاشت. پس از فوت پدر بزرگوارش به ناچار به بيرجند مراجعت نمود و به فعاليت هاي آموزشي و آموزش عقيدتي بين جوانان سپاه و بسيج و ساير ارگانها و نهادها پرداخت و بارها براي بررسي نيروهاي لشكر نصر 5 به جبهه رفت. همسر محترم ايشان مي گويد:« گاهي پيش مي آمد كه مدت بيست روز از احمد خبري نداشتيم پس از شهادت ايشان يكي از منافقين افغاني تعدادي از عكسهاي او را در سنگرهاي افغانستان به ما نشان داد. آن وقت متوجه شديم كه احمد در نهضت افغانستان عليه شوروي نيز سهيم بوده است.

جبهه و جنگ

در زمستان 1361 به همراه خانواده به خوزستان هجرت كرد تا در جبهه حضوري مداوم داشته باشد در اواخر همان سال بر اثر اصابت تركش مجروح شد و مدتي بستري گرديد پس از آن در عمليات والفجر1 مورخ 24/1/61 حماسه اي پايدار از خود به يادگارگذاشت. و در هنگام حمل مصدومين و شهدا بار ديگر مجروح شد اما در همان حال اسلحه آر. پي. جي يكي از رزمندگان را بر دوش نهاد و بر بلنداي خاكريز ايستاد و چندين تانك دشمن را منهدم كرد با اصابت گلوله هاي تانك هنگام اذان ظهر،‌ جبهه شرهاني شاهد عروج پرستويي بود كه با پيكر مشرحه شرعه جام وصل را سركشيد، پيكر مطهرش پس از 25 روزدر بوستان شهداي بيرجند آرميد. اين زمزمه به يادماندني شهيد محقق گشت كه: « دوست دارم در جايي به شهادت برسم كه هيچكس مرا نشناسد و احمد صدايم نزنند و كسي جز خدا ناله هايم را نشنود.»

زندگی نامه سردار شهید حمید قبادی نیا

شهید حمید قبادی نیا در۲۳ مهر سال ۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی وعاشق اهل بیت(ع) در شهرستان آبادان به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده بود. پدرش از پرسنل بهداری آبادان و خود به عنوان راننده در یکی از بیمارستانهای آبادان خدمتگذار مردم بود. حمید دوران ابتدایی را در مدرسه جامی (ایستگاه۸) و دوران راهنمایی را در مدرسه فروغی گذراند. او عاشق کمک به محرومان بود وقتی می توانست کمکی به محرومان وضعیفان بنماید تمام وجودش سرشار از شادی کمک وشعف می شد. دوران دبیرستان او مصادف با سالهای قبل از انقلاب بود، حمید همراه دیگران از جمله جوانان مسجد مهدی موعود(عج) واقع در ایستگاه ۱۲ در راهپیماییها شرکت می کرد، حمید درد دین داشت و ایمان در تمام وجودش ریشه دوانده بود، او در همان زمانی که فساد بیداد می کرد هیچگاه پایش نلغزید ودچار آلودگی نشد. مردی صبور و بردبار که اگر دنیا به کامش بود سرمست نمی شد و اگر به زیانش بود سخت بردبار بود. او جوانی مودب و اهل کمال بود که این خصیصه مانند تاجی بر روی سرش می درخشید ودر میان دوستان مقبولیت خاصی داشت و بردلهای نیروهایش حکومت  می کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پیوست و از اینکه خود را در زمره پاسداران حضرت روح الله(ره) می دید به پاسدار بودن خود افتخار می کرد. با شروع جنگ تحمیلی در نوک تیز پیکان مدافعین کیان اسلامیمان قرار گرفت و تا زمان شهادتش هرجا عملیات بود حمید هم بود. قامت استوارش در جنگ تن به تن گمرک از ناحیه کتف مجروح گشت ودر عملیات دیگری در خرمشهر مورد اصابت مستقیم تیر بار دشمن قرار گرفت و از ناحیه دست مجروح شد و در ذوالفقاری بارها به قلب دشمن شبیخون زد وحماسه آفرید.

خرمشهر، ذوالفقاری، ایران گاز، ایستگاه۷، اروند کنار، حمید را نیک می شناسند و هیچگاه او را فراموش نخواهد کرد و نامش چون نگینی بر تارک آنها می درخشد. عضویت  در شورای فرماندهی سپاه آبادان، فرمانده عملیات، مسئول بسیج سپاه آبادان، از جمله مسئولیتهای او بود.

حمید عاشق ولایت بود و به امام علی بن موسی الرضا(ع) عشق می ورزید وبه همین جهت گردانش را به نام او مزین کرده بود و سرانجام او و گردان تحت امرش در عملیات فتح المبین در منطقه رقابیه و دشت عباس به قلب دشمن زدند و او روز عملیات پیشاپیش نیروهایش به هدایت گردان و شکار تانکها می پرداخت که در جنگی نا برابر در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت و در حالی که به شدت مجروح شده بود عراقی ها در همین نبرد بالای سرش رسیدند و صلابت نور را دیدند وخنجر در بدن نازنینش فرو کردند و او این چنین رقابیه را به کربلا داد و پیکر پاکش همچون مولا موقتدایش چند روزی در بیابان ماند و سرانجام در خواب برای دوستانش پیوند محل شهادتش را نشان داد و پیکر پاکش به آبادان منتقل و در کنار همرزمان شهیدش آرام گرفت و اکنون حمید، پرچمی پر افتخار برای ایران و آبادان است.

زندگی نامه سردار شهید خسرو امینیان

سردار شهید خسرو امینیان در سال 1340 هجری شمسی در منطقه کارون شهرستان آبادان به دنیا آمد. دوران طفولیت و پس تحصیلاتش را در زادگاهش سپری نمود. وی در درگیری های خیابانی آبادان که منجر به شهید و مجروح شدن مردم آن زمان انقلاب شده بود نقش فعال داشت و از مؤثرترین و شجاع ترین نفرات در صحنه کشیدن مردم در صحنه بوده است.

شهید امینیان در اوایل پیروزی انقلاب تا شروع جنگ تحمیلی نقش به سزایی در کشف و خنثی سازی توطئه های منافقین و چریک های فدایی، پیکار داشته است.

او از افراد شناخته شده و کارآمد و مؤمن در بین مردم و انقلابیون جامعه بوده است و با شروع جنگ تحمیلی از ابتدای جنگ با قبضه توپ 106 در جبهه های آبادان با نیروهای زرهی و مکانیزه عراق درگیر شد و به اتفاق همرزمانش خواب راحت را از دشمن گرفت. در عملیات شکست حصر آبادان شرکت کرد و ضربات سنگینی بر ماشین جنگی عراق وارد آورد که در نهایت منجر به شکستن حصر آبادان می شودو وی در ادامه برای مدتی رهسپار کردستان گردید و در آن جا رشادتهای زیادی از خود نشان داده و با شروع عملیات های خیبر و بدر به خوزستان بازگشته و به دفاع می پردازد. در سال 1364 باتوجه به توانایی هایی که داشت به سمت جانشین ادوات قرارگاه کربلا منصوب و مأمور تشکیل گردان مستقل ضر زره ذوالفقار می گردد. ایشان با سعی و تلاش شبانه روزی موفق شد این گردان را که متشکل از دو گروهان ضد زره موشک تاو و مالیوتکاویک گروهان مینی کاتیوشا تشکیل و سازماندهی کند و در عملیات های موفق والفجر8 و کربلای 1 با منهدم کردن تعداد زیادی از تانک های دشمن ضربه سنگینی به زمان زرهی عراق در این مناطق وارد آورد.

شهید امینیان در ادامه کار فرماندهی گردان مستقل پیاده  را زیر نظر قرارگاه کربلا به عده گرفت و در مناطق کربلای5 در پنج ضلعی مستقر شد و در نهایت در تابستان 67 در مقابل با تک دشمن به درجه ی رفیع شهادت نایل گردید و تا آسمان شهیدان پر کشید و جاودانه شد.

از خصوصیات بارز آن شهید آمادگی همیشگی برای نبرد بود. ایشان به افرادی که از نظر مالی و امکانات زندگی ضعیف و نیازمند بود شخصاً کمک کرده و دیگران را نیز دعوت به کمک می نمود تا مطمئن شود که مشکل رفع شده. از جذابیت خاصی برخوردار بود و مسائل نظامی و عملیاتی را خیلی سریع فرا می گرفت و بکار می برد.

روحش شاد

زندگی نامه سردار شهید سید حسین امامی

در خانواده ای پر فضیلت قدم به عرصه ی وجود گذارد. نامش را حسین گذاشتند تا روزی همانند سید و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام خون خود را تقدیم به اسلام نماید.

در بیست و ششم آذر ماه سال 1336 در شهر آبادان متولد شد. کودکی فوق العاده زیبا و دوست داشتنی که تولدش سبب خیر و برکت در خانواده گردید. دوران تحصیلات خود را با موفقیت پشت سر گذاشت. سال 1353 موفق بع اخذ دیپلم طبیعی گردید.

جوانی که به مهربانی و صفا و صمیمیت شهرت داشت در سال های قبل از انقلاب ندای «هل من ناصر» امام را به گوش جان شنید و در زمره ی یاران او قرار گرفت و با شرکت در راهپیمایی ها همراه و همگام با مردم خداجوی جزء تاریخ سازان ایران زمین شد.

با بارور شدن درخت تناور انقلاب اسلامی به جمع مدافعان فرهنگی و امنیت انقلاب پیوست و در برپایی امنیت در شهر آبادان نقش چشمگیری داشت. با هجوم ارتش تا به دندان مسلح عراق او به اتفاق برادر و همرزمانش به دفاع از مرزهای کشور پرداخت که در همان ابتدای جنگ برادر دلاورش حمید در آبادان پپ شد و شهر آبادان را به عطر شهادت معطر کرد.

وی به لحاظ حضور مستمر در جبهه همراه با توان بالای نظامی او به مسئولیت های مختلف منصوب شد و تا زمان شهادت در گوشه و کنار کربلای جنوب جانانه جنگید و سرانجام در حالیکه جانشین عملیات قرارگاه نجف را به عهده داشت در شرق دجله در تاریخ 23/12/63 در عملیات بدر به مولایش حسین علیه السلام اقتدا نمود و کربلایی شد.